*فانوس*

.....به کلبه فانوس خوش آمدید.....

*فانوس*

.....به کلبه فانوس خوش آمدید.....

۲ مطلب در بهمن ۱۳۹۸ ثبت شده است

۰۷بهمن

 

               

 

تعریف خیلی ها از زندگی اینه که خوش بگذرونن😂،تفریح کنن😎 و سفر برن🚗 و معتقدند نباید غصه خورد،چون اونا دلیلی واسه ناراحت شدن ندارن و زندگی رو فقط خوش گذرونی میبینند.

اما ممکنه یه عده زندگی رو تو کار کردن و به سختی پول درآوردن و مشکلات زیادی که هست بدونن و از نظرشون زندگی یعنی سختی و مشکلات.😣

 

عده ایی هم هستن که برعکس،با وجود تمام مشکلات و دردهایی که دارن میجنگن و با امید با مشکلات مبارزه میکنن تا دوباره زندگی و به جریان بندازن.🙂 

 

عده ایی زندگی رو سخت نمی گیرن و کارهای تکراری و روزمرشون رو انجام میدن.🤷‍♀️

میشه گفت هر فردی با توجه به داشته ها و اهدافی که داره زندگی واسش معنی میده..

 

در کل،زندگی یه مسیریه که هممون باید این مسیر رو بریم،تو این مسیر پیچ وخم و شیب های زیادی هست و راه های انحرافی واسه گم کردن مسیر زیاده.خیلی هامون ممکنه این مسیر رو اشتباه بریم و از مسیر اصلی دور بشیم،یا یک مسیر رو اشتباهی دور بزنیم و بیوفتیم تو یه دره..اما نباید از ادامه مسیر پشیمون بشیم،باید این راهو با همه این مشکلاتش بریم اون قدری که به چیزی که قراره به دستش بیاریم،برسیم..

و در اخر میشه اینو گفت:

 

    و اما زندگی درد قشنگیست که جریان دارد..    

 

 

Mitra#

                       

mitra Rahiimii
۰۶بهمن

  💠💠💠💠                                                                                   

زیاد سخت گرفته ایم!

زندگی چیزی به جز گرفتن یک  استکان چای لب سوز از دستان مادر بود؟! که بنوشی و نفس آرامی بکشی و غرق شوی میان گل های سرخ پیرهنش؟؟!!🌹

یا کنار پنجره ی چوبی بنشینی و انتظار بکشی برای آمدن بابا؟! برای شنیدن صدای امن پاهایش؟! که به دستان مردانه اش خیره شوی و دنبال دلخوشی های کوچکی برای ذوق کردن و بالا و پایین پریدن بگردی؟!

 

زندگی مگر چیزی به جز تماشای گلدان های سفالی کنار باغچه بود؟!!! یا که استشمام عطر کاهگل و یاسی که دیوارهای آجری حیاط را بغل کرده بود؟!!

جز اینکه شب ها در نهایت سکوت و تاریکی،از رادیوهای قدیمی،قصه های شب گوش کنی یا که روی پاهای مامان بخوابی و گوش جان بسپاری به قصه ی گوهر شب چراغ و دیوهای دو سر؟!! که عطر آرامش بپیچد در دالان باریک زندگی ات؟!

که دور از چشم بابا،جیب هایش را بگردی و دنبال آبنبات های کوچک و رنگی باشی؟!!🍭🍬

 

زندگی جز شنیدن صدای آواز جیرجیرک و جغد ها ولالایی شبانه ی قورباغه های کنار رودخانه بود؟!

جز اینکه در دل گرگ ومیش صبح،با صدای آواز خروس همسایه بیدارشوی و اولین منظره ی مقابل چشمانت بخار کتری روی چراغ باشد؟! که ببینی و گوش کنی و ایمان داشته باشی که زندگی در کمال سادگی اما پرشور تر از همیشه ادامه دارد..؟!🙂

 

ما از زندگی چه میخواستیم که از دل این سادگی های اصیل و بی بازگشت،به این پیچ و خم های ملال آور رسیده ایم؟! 

mitra Rahiimii